عشق
فرياد نزن اي عاشق
من صدايت را درون قلب خود مي شنوم
درد را در چهره ي عاشق تو با ذهن خود مي نگرم
فرياد نزن اي عاشق، فرياد نزن
بي سبب نيست چنين فريادم
بي گناه در دام عشق افتادم
چه درست و چه غلط
زندگي هم خودم و هم تو رو بر باد دادم
اگر احساسمو مي فهميدي
قلبتو دوباره مي بخشيدي
لحظه ي پايان اين ديدار رو
روز آغازي دگر مي ديدي
اگه بيهوده نمي ترسيدم
عشقو اون جوري که هست مي ديدم
شايد اين لحظه ي غمگين وداع
قلبمو دوباره مي بخشيدم
کاش از اين عشق نمي ترسيدم
ما سزاواريم اگر گريانيم
اين چنين خسته و سرگردانيم
ما که دانسته به دام عشق افتاديم
چرا از عاشقي رو گردانيم
وقتي پيمان دلو ميبستيم
گفته بوديم فقط عاشق هستيم
ولي با عشق نگفتيم هرگز
از دو ايل نا برابر هستيم
از دو ايل نا برابر هستيم
نه گناه کاريم نه بي تقصيريم
منو تو بازيچه ي تقديريم
هر دو در بيراهه ي بي رحم عشق
با دلو احساس خود درگيريم
بيشتر از هميشه دوست دارم
گر چه از عاشقي وعاشق شدن بي زارم
زير آوار فرو ريخته ي عشق
از دلم چيزي نمانده که به تو بسپارم
تو که همدردي مرا ياري بده
به منه عاشق اميدواري بده
اگر عشق با ما سر ياري نداشت
تو به من قول وفا داري بده
تو به من قول وفا داري بده
نظرات شما عزیزان: